وقتی تو از سفر بیای
آفتاب و مهتاب درمیاد
شهرو چراغون میکنم
شبهای دوری سر میاد
بعد تو هیچ وقت آسمون
دستمال آبی سر نکرد
ابر سپید سحری
پنجره ها رو تر نکرد
وقتی تو از سفر بیای
آفتاب و مهتاب درمیاد
شهرو چراغون میکنم
شبهای دوری سر میاد
ای فال خوشبختی من
برای پیدا کردنت
رسوای عالمی شدم
بیا که از دوری تو
طعنه شنیدم از همه
زخمی هر غمی شدم
اگه تو بیای تو جشن عشق
من و هر چی گل تو باغچه هاست
به هوای تو پر میگیریم
اگه تو بیای تو جشن عشق
من و این پرنده های غم
به صدای تو پر میگیریم
بیا که دلم همیشه تو رو میخونه
وقتی تو باشی آفتاب و مهتاب میمونه
وقتی تو از سفر بیای
آفتاب و مهتاب درمیاد
شهرو چراغون میکنم
شبهای دوری سر میاد
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0